کد مطلب:129944 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:122

نگاهی به موضع برخی صحابه
در طول بحث های گذشته یادآور شدیم كه برخی از صحابه و یاران پیامبر (ص) نسبت به فاجعه ی بزرگ كربلا نقشی مثبت ایفا كردند. آنان حق را بر زبان آوردند، از واقعیت سخن گفتند و مواضعی عالی گرفتند. مقصود ما این نیست كه با این سخنان آنها را در یاری نكردن حسین (ع) تبرئه كنیم، بلكه مقصود این است كه نفس گرفتن چنین مواضعی در میان مردم تأثیرگذار بود و موجب تأثیر در افكار عمومی گردید. از جمله آن صحابه افراد ذیل هستند:

1. سهل بن سعد: وی - پس از آنكه دانست اسیران اهل بیت (ع) را به همراه سر امام حسین (ع) به شام آوردند - چنین گفت: شگفتا! سر حسین را هدیه می آورند و مردم شادی می كنند؟ [1] .

2. واثلة بن اسقع: وی هنگامی كه - پس از آوردن سر حسین (ع) - شنید كه مردی از شامیان حسین (ع) و پدرش را لعن می كند گفت: به خدا سوگند، پس از آنكه شنیدم رسول خدا (ص) درباره ی علی، حسن و حسین و فاطمه (س) گفت آنچه را كه گفت، پیوسته آنان را دوست می دارم.... [2] .

3. ابو برزه ی اسلمی: وی پس از مشاهده ی اینكه یزید با خیزران بر لب و دندان حسین (ع) می زد، در اعتراض به او گفت، ای یزید، چوبدستی ات را بردار! به خدا سوگند بارها دیده ام كه رسول خدا (ص) دندانهایش را می بوسید. [3] .

4. زید بن ارقم: او نیزی موضعی مشابه ابو برزه ی اسلمی گرفت و گفت: از دندانهایش دست بردار كه بارها رسول خدا (ص) را دیدم كه آنها را می بوسید. یزید گفت: اگر


پیر و خرفت نبودی، به یقین تو را می كشتم. [4] اشاره سید حمیری در اشعارش به او می باشد. [5] .

5. نعمان بن بشیر: گفته اند كه او در مجلس یزید به كارش اعتراض كرد. [6] .

خوارزمی به نقل از عكرمة بن خالد گوید: سر حسین (ع) را به دمشق نزد یزید بن معاویة آوردند و نصب كردند. یزید گفت: بگویید نعمان بن بشیر نزد من بیاید. وقتی كه آمد، گفت: رفتار عبیدالله زیاد را چگونه دیدی؟ گفت: جنگ به نوبت است. گفت: سپاس خدایی را كه او را كشت! نعمان گفت: امیرمؤمنان - معاویه - قتل او را خوش نمی داشت. گفت: این پیش از خروجش بود. اگر او بر أمیرالمؤمنین خروج می كرد، به خدا سوگند، اگر می توانست او را می كشت. نعمان گفت: من نمی دانم كه او چه می كرد! سپس نعمان بیروت رفت و یزید گفت: چنان كه می بینید او به ما پیوسته است و امیرمؤمنان - معاویه - وی را ولایت داده و مقامش را بالا برده است. اما پدرم می گفت: هیچ یك از انصار را نمی شناسم مگر اینكه علی (ع) و خاندانش را دوست می دارد و با قریش به تمامی دشمنی می ورزد. [7] .

این در حالی است كه ابن ابی الحدید با صراحت عنوان می كند كه او از علی (ع) برگشت، آنجا كه می گوید: نعمان بن بشیر از علی (ع) جدا شد و با او دشمن بود. او در خونریزی های معاویه شركت فعال داشت؛ و از فرماندهان پسرش، یزید، بود تا آنكه به همان حال در گذشت. [8] .

و نیز موضعی كه از یكی صحابه در قبال یزید گرفت، به طوری كه یزید تاب نیاورد و گفت: به خدا سوگند، اگر مصاحبت تو با رسول خدا (ص) نبود، گردنت را می زدم؛ و او پاسخ داد: وای بر تو، حق مصاحبت مرا با رسول خدا (ص) رعایت می كنی ولی حق فرزندی


پسر رسول (ص) را رعایت نمی كنی؟ پس صدای گریه مردم بلند شد و نزدیك بود كه فتنه برپا شود. [9] .


[1] مقتل خوارزمي، ج 2، ص 60؛ تسلية المجالس، ج 2، ص 379؛ بحارالانوار، ج 45، ص 127.

[2] اسدالغابة، ج 2، ص 20؛ ذهبي مانند اين مطلب را درباره ي وائلة بن اسقع گفته است؛ و گويا اين دو يكي باشند (سير اعلام النبلاء، ج 3، ص 314).

[3] تذكرة الخواص، ص 261؛ ر. ك: تهذيب الكمال، ج 6، ص 428؛ تاريخ الطبري، ج 4، ص 293؛ المنتظم: ج 5، ص 342؛ الرد علي المتعصب العنيد،ص 47؛ سير اعلام النبلاء، ج 3، ص 309؛ البداية و النهاية، ج 8، ص 194، و 199. نيز ر. ك: همين كتاب مباحث مربوط به مجلس يزيد.

[4] الخرائج و الجرائح، ج 2، ص 58.

[5] المناقب، ج 4، ص 114.

[6] الجوهرة، ج 2، ص 219؛ طبق عبرات المصطفين، ج 2، ص 310.

[7] مقتل خوارزمي، ج 2، ص 59.

[8] شرح نهج البلاغة، ج 4، ص 77.

[9] مقتل خوارزمي، ج 2، ص 58.